رومئو و ژولیت (قسمت7)مطلب ارسالی ازhamidreza
 
اموزشی - تفریحی - سرگرمی - اموزش نویسندگی
 
 
12 آذر 1391برچسب:, :: 20:25 ::  نويسنده :

صحنه ی دوم

(رومئو پیش می آید)

رومئو: به خراشی اشاره میکنند،که هرگز زخم نبوده.

آرام باش رومئو!چه نوری از آن پنجره میتابد؟

مگر آنجا مشرق است؟مگر ژولیت خورشید؟

طلوع کن،خورشید تابنده،و ماه حسود را بکش،

که از اندوه بیمار و رنگ پریده شده.

و تو ،که همنشین ماهی،چه میگویم،تابنده تر،

همدم او مباش ژولیت،او حسود است.

آن کهنه ردای رنگ باخته را

کسی جز ابلهان نمیپوشد.برهنه شو.

بانوی من اوست،آه،عشق من آنجاست!

کاش میدانست،کاش...

با من سخن میگوید،بی آنکه زبان بگشاید،چه باک؟

به چشمهایش پاسخ خواهم داد.

چقدر خامم،روی سخنش با من نیست.

درخشانترین ستارگان،دو تن،

چشمهایش را به جای خویش گمارده اند،

تا در غیابشان بر آسمان بتابد.

نه،چشم های او برتر است،

چنان که خورشید برتر از چراغ،

چشمهای اوست که آسمان را روشنی بخشیده

و پرندگان به آواز درآمده اند،به گمان آن که روز است.

پرنده ها بخوابید،شب است هنوز.

این نه افتاب،معشوقه ی من است که گونه ها را به دست گرفته.

کاش دستکش بودم،و بر گونه هایش میچسبیدم.

ژولیت: وای بر من.

رومئو: (در کنار) سخن میگوید.

باز هم چیزی بگو فرشته ی تابان،

که در این شب دیجور، با شکوهتر از فرشتگان بهشتی،

که بر فراز ابر های تنبل می خرامند،

و چشم آدمیان خاکی را می دزدند،

و آنها را در جذبه رها می سازند.

ژولیت: آه رومئو ،رومئو،چرا نامت رومئو شد.

خاندانت را انکار کن،نامت را انکار کن،

اگر نمیکنی،به عشقمان سوگند یاد کن

تا من دیگر از تبار کپیولت نباشم.

رومئو: (در کنار) هنوز گوش کنم،یا پاسخی بدهم؟

ژولیت: در جهان دشمنی ندارم به جز نام تو.

تو تویی، و نه مونتاگیو.

مونتاگیو چیست؟کجای تو مونتاگیو است؟

دست،پا،بازو،چهره؟

کدام پاره ی تنت؟پس نام دیگری باش.

نام چیست؟آنچه گل سرخ می نامیم،

هر چه نامش،باز معطر و زیبا بود.

تو اگر رومئو هم نبودی باز رومئو بودی.

ای کمال نا یافتنی به صاحبت برگرد؛

اما بی نام و نشان .رومئو،نامت را از پیکرت جدا کن،

و به جای آن،همه ی مرا تصاحب کن.

رومئو: قولت را پذیرفتم و دیگر رومئو نیستم.

مرا عشق بخوان .دوباره نام گذاری خواهم  شد،

و دیگر هرگز رومئو نخواهم بود.

ژولیت: کیست که در تاریکی شب پنهان است،

و به راز خلوت من آگاه شد؟

رومئو: اسمی ندارم،

چگونه بگویم کیستم؟

اسم من،ای قدیسه،بیزارم کرده،

چون با تو دشمنی دارد.

اگر بر کاغذی نوشته بودو پاره می کردم.

ژولیت: گوشم چه زود صدایش را می شناسد.

مگر تو رومئو نیستی؟مگر مونتاگیو نیستی؟

رومئو: هیچکدام نیستم،اگر تو هیچکدام را نمی پسندی.

ژولیت: چگونه به اینجا آمدی،از کدام راه؟

دیوار باغ بلند است و عبور از آن دشوار.

و نامت،رومئو،در اینجا مرگ می آفریند،

اگر که خانواده ام تو را ببینند.

رومئو: با بالهای عشق از دیوار باغ گذشتم.

عشق را با حصار سنگی نمی توان سد کرد،چون

وقتی عشق آمدبا خود شهامت می آورد.

پس خانواده ات نمی تواند سد راهم باشد.

ژولیت: اگر تو را در اینجا ببینند خواهند کشت.

رومئو: در چشم های تو مخاطره بیش از آن است

که در بیست شمشیر کینه ورز.مرا بخواه

تا رویین تن شوم.

ژولیت: به هیچ بهایی نمی خواهم تو را اینجا بیابند.

رومئو: ردای شب مرا از چشم ها پنهان خواهد کرد.

تو دوستم بدار،بگذار مرا بیابند.

که دوستتر دارم با نفرت انها بمیرم،

تا بی مهری تو مرگم را به تاخیر اندازد.

ژولیت: چه کسی راه را نشانت داد؟

رومئو: عشق دستم را گرفت و به اینجا آورد.

دریانورد نیستم،اما اگر دورتر از این بودی،

حتی در ساحل دیگر این اقیانوس هم،

به سودای این کالا سفر می کردم.

ژولیت: می دانی که بر چهره نقاب شب دارم،

ور نه چهره ی زنی می دیدی که رنگ شرم خورده.

تو نباید می شنیدی،آنچه امشب از زبانم شنیدی.

من به رسم و رسوم پا بندم،پا بندم و انکار می کنم

آنچه هم امشب گفتم،اما نه،لعنت به تشریفات و رسم و رسوم.

آیا به راستی عاشقی،می دانم خواهی گفت:"آری"

و من باورت خواهم کرد.با این حال اگر سوگند یاد کنی،

شاید بی وفا بشوی.پیمان شکنی،رومئوی نجیب،

می گویند ژوپیتر را به خنده می اندازد.

پس دوستم داری رومئوی نجیب، صادقانه بگو.

اما اگر به گمانت آسان به دست آمده ام

ترشرویی خواهم کرد، با ناز و ادا خواهم گفت نه،

تا تو التماس کنی، وگرنه به خدا رامم.

راست آن است که مونتاگیوی عزیز خیلی عاشقم.

در این صورت، آری، سبکسرم خواهی انگاشت.

اما باور کن، آقا، به شما نشان خواهم داد

بیش از دخترانی که ناز می کنند وفادارم.

اعتراف می کنم باید سختگیرتر از این بودم.

اما تو نجوایم را پیش از اعتراف شنیدی.

صدای عشقِ راستینم را؛ پس مرا ببخش،

و به کوتاهی عشقم حمل مکن،

عشقی که تاریکی شب آن را برملا کرد.

رومئو: بانوی من، سوگند به ماه مقدس

که بر درختانِ میوه نقره پاشیده،ــ

ژولیت: به ماه سوگند مخور، به ماه ناپایدار،

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ هنر ایران زمین خوش اومدی عزیزم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اموزشی - تفریحی - سرگرمی - اموزش نویسندگی و آدرس honariranzamin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 27423
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1